مدح امام جعفر صادق علیهالسلام
آن صبح رو که مطلع شعرم جبین اوست موسی به دین اوست و عیسی به دین اوست هر حلقه حلقه حلقۀ آن گـیـسوی شبـش آورده است سـلـسلـهای را به مذهـبـش پیـچـیـدگی زلفـش، حل الـمسائـل است با عقل و عشق، نیم نگاهش معادل است زانو زده ست منطق و عرفان برابرش حکمت نشانده فـلسـفه را پای مـنـبرش اسـتـاد حـل مسـئـله با غـمـزه میشـود درد دلـش دعــای ابـوحـمـزه مـیشـود هرکس که دیده جذبۀ او را موافق است بهلول مبتلا به جنون نیست، عاشق است از عـطر او بهـار گرفـته است شمهای شیخ الائـمه است، چه شـیخ الائـمـهای او هـرچه داشـتـه سـر پـیـمـان گـذاشته از جان گذشتهایست که از جان گذاشته آتـش زدنــد پـشـت در او کـه ســالهـا پـشـت در تــمـامـیشـان نـان گـذاشـتـه آن قدر صادق است که از رزق بچههاش بـرداشـتـه، بــرای یـتـیــمـان گـذاشـتـه حق گـفـتهام اگر که بگـویم پیمبر است از خود به ارث بس که مسلمان گذاشته هر مجتهد که دست به دامان او زدهست در اجـتـهـاد، دسـت به قـرآن گـذاشـتـه دشـمن اگر که تـرس نـدارد از او چرا این قـدر در بقـیع، نـگـهـبان گـذاشـته؟ آن قـدر ساده است حـریـمش که فاخته از شـش جهـت امـام شـشم را شناخـته |